وقتی بساط گریه مهیا نمی شود --- وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
وقتی تمام شب به در خانه کریم --- در می زند گدا و دری وا نمی شود
وقتی که واژه های غزل هم اگر رسید --- در پیش تو ردیف شود اما نمی شود
وقتی کسی ز غربت و از درد بی کسی --- سر می زند به کوه و دیوانه می شود
وقتی جواب دل مجنون بی قرار --- آید زسمت خانه ی لیلا نمی شود
وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب --- این قلب مرده است مداوا نمی شود
وقتی که انتظار سحر می کشد تو را --- با این شب دراز که فردا نمی شود
وقتی به دور بستر مرگ دلت همه --- گویند خوب می شود اما نمی شود
وقتی که از خجالت ارباب چشم تو --- حتی گشوده بهر تماشا نمی شود
یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است --- مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
دستت بزن به دامن سلطان که هر جواب --- از او شنیده می شود جز او نمی شود
نَفَسِ بادِ صَبا مُشک فِشان هَم بِشَوَد
باز عَطر حَرَمَت رونَقِ عَطاری هاست..
مریض آمده اما شفا نمــیخواهد قسم به جان شما جز شما نمیخواهد
برای پیش تو بودن بهانهای کافیست بهشت لطف کریمان بها نمیخواهد
دلیل نالهی من یک نگاه محبوب است وگرنه درد غلامان دوا نمیخواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم : مگرکه شاه خراسان گدا نمیخواهد؟
دلم به عشق تو تاآسمان هشتم رفت نماز در حَرَمت «اهدنا» نمیخواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد رواست حاجت عاشق، دعا نمیخواهد
تو آشنای خدایی ، کدام رهگذری در این جهان غریب آشنا نمیخواهد؟
ببین به گوشهی صحنت پناه آوردم مگر کبوتر آواره جا نمیخواهد؟
به حکم آنکه«علیک الرفیق ثم طریق» دلم بدون رضـــا کربلا نمیخواهد
خدا مرا به طواف تو مبتلا کردهست طواف کعبه بخواهم، خدا نمیخواهد
نگفته است ، حیا کرده شاعرت آقا نگفته است، نه اینکه عبا نمیخواهد
گویند کریم است گنه می بخشد...
گیریم که ببخشد زخجالت چه کنم؟!!
و فلج بود
تمام بدنش ناقص و کج بود
گمانم که شفا یافت،
و این کارِ همین
حضرت ثامن،
همین روح حُجَج بود ...
چه آقای کریمی،
خدایا چه طبیبی،
نفرمود برو اهل صلیبی
نفرمود که در مسلک ما فرد غریبی
و فرزند مسیحی مرا نیز شفا داد
چه آقای نجیبی...
عجب حال و هوایی،
عجب صحن و سرایی،
که هر کس به طریقی
شده مشغول گدایی
یکی مثل کبوتر پی دانه،
یکی مثل گیاهی،
و در این مزرعه دنبال جوانه
یکی داد زد آقا
که برای خودتان آمدم اینجا
نه پی دانه و یا این که جوانه ...
که مقصود تویی،
کعبه و بت خانه بهانه
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
ماه رمضونتون مبارک
بالم شکسته بود و
هوایی نداشتم از دست روزگار
رهایی نداشتم
بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم مشهد اگر نبود که
جایی نداشتم
دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید دردم زیاد بود و
دوایی نداشتم
گفتم مگر امام رضا چارهای کند ای وای اگر امام
رضایی نداشتم
گفتند در حرم همه را راه میدهند اصلا بنای بیسروپایی
نداشتم
میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت ورنه من از گناه
ابایی نداشتم
چندین شب است گریه شده کار من ولی باز هم برات کرب وبلایی
نداشتم