"یا یا فـ فضـ ضـ
ـه..." نفسش بنــد آمد
از شدت ضربــه ، آه ، انــدر پهلو . .
بیـت الغزل روضــه ی مـادر ، پهلو
در زیــر فشار لگـد و در ، پهلو
اول سپــر بـلای حیــدر ، زهــرا
اول سپــر بـلای " کوثــر " پهلو
مـردی که بــه درب خانــه با پا میــزد
از نور دو دیــده ی پیمبــر ، پهلو
وقتــی که عدو سماجت فاطمـه دیــد
با خنـجری . . .