من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.
تا در
را باز کردم دیدم
یک
دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی زیبا است.
داخل
اتاق رئیس رفتم گفتم:
شما با
این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!
گفتم:
چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.
گفت:
آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا
به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت
امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند:
یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت:
رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. میترسم به یک زن جوان
سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
گفتم: دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضیها
خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند.
بعضی
خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر میدانند.