ابزار وبلاگ

فرهنگی :: انا المجنون

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

حواسمان هست یا نــــــــه !... اگر شهید نشویم، باید بمیریـم ... <<>>
1 2 3 4 5 6 7 8
<<>>
------ آقا چقدر نام شما مزه می دهد.. ----
دایی جونم..

شهید سید مسعود مؤیدی
تاریخ تولد 1345
تاریخ شهادت 1362/12/08
محل شهادت : جزیره مجنون
نام عملیات: خیبر
پیامک
نویسندگان
---- لب های من عسل شده از گفتن حسین ---
عمو جونم..

شهید سید کمال الدین مؤیدی
تاریخ تولد 1342/02/04
تاریخ شهادت 1364/11/22
محل شهادت : فاو
عملیات: ولفجر8
بر هر که بود ضد "ولایت" لعنت..


لحظه های انتظار..


حرفهایتان
  • ۵ آذر ۹۴، ۱۳:۳۷ - ❤منتـــظر المـهـدی❤
    عالی ++....

آخرین مطالب

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگی» ثبت شده است

چند بار در سال میرید حرم امام رضا؟؟؟؟؟
برای بعضی ها دیدن حرم شده ارزو زمان جنگ دیدن کربلا ارزو بود و الان دیدن حرم امام رضا هر وقت حرم میری به یاد جانبازها 1 سلام به اقا بکنید..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۱:۰۱
seyed ahmad

خدایا شکرت که پسری هستم که امروزی ها به من می گویند "عقب مانده".
راستی ، چرا من عقب مانده ام؟؟؟
جوابش ساده است:
عقب مانده ام؛ چون دوست دختر ندارم.
عقب مانده ام؛ چون هنگام رو به رو شدن با نامحرم، سرد و سنگین برخورد می کنم و به زمین نگاه می کنم نه اینکه زل بزنم به چشمان او.
عقب مانده ام؛ چون ابرویم را برنداشته ام.
عقب مانده ام؛ چون روی نوامیسم غیرت دارم.بقیه هر چه می خواهند ، بگویند.
عقب مانده ام؛ چون صورتم مثل آینه برق نمی زند.
عقب مانده ام؛ چون یک پسرم و مثل پسران لباس می پوشم.
عقب مانده ام؛ چون مرا برق نگرفته که موهایم سیخ شود.
عقب مانده ام؛ چون شلوار پاره ، فاق کوتاه ، تنگ و چسبان نمی پوشم.
عقب مانده ام؛ چون پیراهنی نمی پوشم که بدن نما است و آنقدر کوتاه است که اگر کمی خم شوم....
عقب مانده ام؛ چون نمی دانم فلان بازیگر نامش چیست و در چه فیلمی بازی کرده است.
عقب مانده ام؛ چون نمی دانم فلان بازیکن در کدام تیم توپ می زند و چقدر پول می گیرد.
عقب مانده ام؛ چون نمی دانم فلان خواننده چه آهنگ چرت و پرتی خوانده است؟
عقب مانده ام؛ چون روی حرف رهبرم حرف نمی زنم و به او ایمان دارم.
عقب مانده ام؛ چون ایرانی ام و مدام از بدی کشور خودم و خوبی «اون ور آب» نمی گویم.
عقب مانده ام؛ چون قصد ندارم نمک بخورم و نمکدان بشکنم و بعد از اینکه درسم را خواندم به همان اون ور آب بروم.(حب الوطن من الایمان)
عقب مانده ام؛ چون می خواهم وقتی که خانواده تشکیل دادم ، فرزندان زیادی داشته باشم و اصلا نمی خواهم به جای بچه، سگ در خانه ام پرورش بدهم.
عقب مانده ام؛ چون.....
خدایا! درست است که من امروز یک عقب مانده محسوب می شوم اما هیچ غصه ای ندارم؛ چون می دانم عقب ماندن امروز، جلو افتادن فرداست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۰:۵۵
seyed ahmad

خوب است گاه گداری دلهایمان را یه یاد این بلند قدترین مردان تاریخ ایران خاکروبی کنیم.
جانبازی که دو پای خود را هزینه کرد تا مامِ دین و شرف و وطنش، بر دو پای خود بایستد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۰:۴۸
seyed ahmad

حواست باشد . .
داریم در زمانه ای زندگی میکنیم که :
هرزگی مد است !
بی غیرتی مردها درک کردن زن است !
"بی آبرویی" کلاس است !
"مستی دود" تفریح است !
رابطه با نا محرم روشنفکری است !
بی فرهنگی فرهنگ !
پشت به ارزشها و اعتقادات کردن نشانه رشد و نبوغ است !
دین متعلق به عرب است !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۲ ، ۱۷:۵۰
seyed ahmad

این بود اسلامی که پیغمبر به ما یاد دادند ؟؟
هر کس هر چیزی گفت ، نگید درسته . .
بیایید ببینید رئیس مذهب شیعه چی فرمودن برای ما بچه شیعه ها . .
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
ای شیعیان، شما به ما منسوب هستید، پس مایه زینت ما باشید نه مایه آبرو ریزی ما. (مشکاة الأنوار، ص 67)
خیلی جالبه این حدیث آقا امام جعفرصادق علیه السلام خطاب به همه مسلمانان جهان نیست بلکه مخصوص خود بچه شیعه هاست . . .
پس بیدار باشید !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۲:۴۰
seyed ahmad

آرمیتا...
نقاشیشو به آقا هدیه داد ،
بعدش بادام زمینی‌هاشو با آقا قسمت کرد،
آقا از موهای بلند آرمیتا تعریف کرد،
آرمیتا قول داد تا موهاشو کوتاه نکند که به قول خودش آقا ناراحت نشود!!
حالا همه‌ی اینها هم که بماند...
آرمیتا در لحظه‌ی اول ورود آقا،
ایشان را با لفظ "بابا" خطاب می‌کند.. مادرش می خندد که آرمیتا، دیدی اشتباه آقا رو گفتی بابا؟
آرمیتا با یقین گفت که "خب بابای همه‌ست دیگه" ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۲:۳۱
seyed ahmad

خیلی وقتتو نمیگیرم 30 ثانیه وقت بزار بخون . نوشتم 50% ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﮐﻪ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮔﻔﺘﯽ : " ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ !" ﻧﻮﺷﺘﻢ 75% : ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮔﻔﺘﯽ : " ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ !" ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﭘﺴﺮ ﮐﺮﻭﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﺩﺭﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺳﻨﮓ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ و به عیش و عشرت پرداخته . ﮔﻔﺘﯽ : " ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ !" ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ :ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﯿﺰﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯿﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﺖ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺁﻣﺎﺭ ﺍﺳﯿﺪ ﭘﺎﺷﯽ ﻭ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ 14 ﺳﺎﻝ ﺭﺳﯿﺪ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ . ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﻥ ﺧﺎﺹ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﻣﺎﺭ ﻣﺮﮒ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯﺕ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ , ﭘﺴﺮﺕ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺷﺪ , ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻓﺎﺣﺸﻪ , ﺯﻧﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻃﻼﻕ! ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪ , ﻧﺎﻣﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﻨﮓ ﺷﺪ , ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪ , ﻧﺨﺒﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺪﻝ ﻣﻮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ , ﺍﺳﻄﻮﺭﻫﺎﯾﺶ ﻋﺮﺑﯽ ﺷﺪ , ﺷﺎﺩﯼ ﺟﺮﻡ ﺷﺪ , ﺗﺠﻤﻊ ﺑﺎﻻﯼ 10 ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﻣﺠﺎﺯ ﺷﺪ , ﺻﺤﻨﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺷﺪ , ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﮑﺎﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺒﮑﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻏﺰﻩ ﮔﻔﺖ , ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺁﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﺁﺏ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ , ﺍﺭﻣﻨﺴﺘﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﻕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺷﺪ , ﻣﺨﺪﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﺷﺪ... ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ , ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۴
seyed ahmad

من و زمستان ، هیچوقت او را نفهمیدیم..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۸
seyed ahmad

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا ..... !
دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...! اونوقت قول می دم مشقامو تمیز بنویسم ...!
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۲
seyed ahmad

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب