آرمیتا کجا و ما کجا؟؟؟
آرمیتا نقاشی اش را که به آقا هدیه داد
هیچ، بادام زمینی هایش را که با آقا قسمت کرد، بماند؛ بعد ِ تعریف آقا از
موهای بلند آرمیتا، موهایش را هم کوتاه نمی کند که به قول خودش آقا ناراحت
نشود! حالا همه ی اینها هم که بماند، آرمیتا رفته منزل آقا و آقا را به قول
خودش با دمپایی و بی عبا دیده و از آقا عروسک هدیه گرفته و حتی با مرغ و
خروس های خانه ی ایشان هم بازی کرده و بعد ِ نیم ساعت با نارضایتی رهبر را
ترک کرده و حالا هم منتظر است آقا را دعوت کند و برای آقا قورمه سبزی بپزند
و ... آن وقت ما هنوز معطل یک کارت دیدار هستیم که برویم حسینیه ی امام
خمینی و آقا را از دور ببینیم! آرمیتا در لحظه ی اول ورود به منزل آقا،
ایشان را با لفظ "بابا" خطاب می کند و بعدتر که مادرش خندید که آرمیتا دیدی
اشتباه آقا رو گفتی بابا؟ آرمیتا با یقین گفت که "خب بابای همه ست دیگه" و
آن وقت من و تو هنوز معطلیم رهبرمان را چه بنامیم!