ابزار وبلاگ

بچه‌ها می‌خندیدند. حاجی‌ هم‌ می‌خندید :: انا المجنون

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

حواسمان هست یا نــــــــه !... اگر شهید نشویم، باید بمیریـم ... <<>>
1 2 3 4 5 6 7 8
<<>>
------ آقا چقدر نام شما مزه می دهد.. ----
دایی جونم..

شهید سید مسعود مؤیدی
تاریخ تولد 1345
تاریخ شهادت 1362/12/08
محل شهادت : جزیره مجنون
نام عملیات: خیبر
پیامک
نویسندگان
---- لب های من عسل شده از گفتن حسین ---
عمو جونم..

شهید سید کمال الدین مؤیدی
تاریخ تولد 1342/02/04
تاریخ شهادت 1364/11/22
محل شهادت : فاو
عملیات: ولفجر8
بر هر که بود ضد "ولایت" لعنت..


لحظه های انتظار..


حرفهایتان
  • ۵ آذر ۹۴، ۱۳:۳۷ - ❤منتـــظر المـهـدی❤
    عالی ++....

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ

۰

بچه‌ها می‌خندیدند. حاجی‌ هم‌ می‌خندید

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ

بچه‌ها کسل‌ بودند و بی‌حوصله‌.
دیدیم حاجی با یه عراقی‌ که گویا اسیر بود اومد تو سنگر
بچه‌ها دویدند دور حاجی و عراقیه.
حاجی‌عراقی‌ رو سپرد به‌ بچه‌ها و خودش‌ رفت‌ کنار.
بچه ها هم‌ انگار دلشون ‌می‌خواست‌ عقده‌هاشون‌ را سر یک‌ نفر خالی‌ کنند، ریختند سر عراقیه ‌و شروع‌ کردند به‌ مشت‌ و لگد زدن‌ بهش.
حاجی‌ هم‌ هیچی‌ نمی‌گفت‌ وفقط‌ نگاه‌ می‌کرد.
یکی‌ رفت‌ تفنگش‌ را آورد و گذاشت‌ کنار سر عراقیه
عراقیه‌ رنگش‌ پرید و زبان‌ باز کرد که‌:
بابا، نکُشید! من‌ از خودتونم‌! وشروع‌ کرد تندتند، لباس‌هایی‌ را که‌ کِش‌ رفته‌ بود کندن‌ و غر زدن‌ که‌: «حاجی ‌جون‌، تو هم‌ با این‌ نقشه‌هات‌! نزدیک‌ بود ما رو به‌ کشتن‌ بدی‌. حالا شبیه‌ عراقی‌هاییم‌ دلیل‌ نمی‌شه‌ که‌.............!»
بچه‌ها می‌خندیدند. حاجی‌ هم‌ می‌خندید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب