آمده ام ، آمدم ای شاه پناهم بدهخط امانی زگناهم بده . . .ای حرمت ملجا درماندگاندور مران از درو راهم بدهای حرمت ملجا درماندگاندور مران از درو راهم بدهلایق وصل تو که من نیستملایق وصل تو که من نیستماذن، اذن به یک لحظه نگاهم بده
مجبور شدم به هر کسى رو بزنمدر مـحضــر هـر غـریـبـه زانــو بزنمتحقیر شدم چونکه فراموشم شدیکــ سر بـه شـما ضامـن آهو بزنم
نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن
ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر
ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن
شــــکسته رفتــــه بودم...بـــا بال و پـــــَرم برگشته ام...گفتــــه انـــد..هـــــــــــــــرجا دلی شکستـــه است به اینجا بیاوریــــد..
حاجت زیــادی که نیستیــک جفت از کبوتــرهای صحنــت !بوسیدنــی است آقــاکف پــای کبوتــرانِصحن انقلاب . .