ابزار وبلاگ

شهید :: انا المجنون

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

حواسمان هست یا نــــــــه !... اگر شهید نشویم، باید بمیریـم ... <<>>
1 2 3 4 5 6 7 8
<<>>
------ آقا چقدر نام شما مزه می دهد.. ----
دایی جونم..

شهید سید مسعود مؤیدی
تاریخ تولد 1345
تاریخ شهادت 1362/12/08
محل شهادت : جزیره مجنون
نام عملیات: خیبر
پیامک
نویسندگان
---- لب های من عسل شده از گفتن حسین ---
عمو جونم..

شهید سید کمال الدین مؤیدی
تاریخ تولد 1342/02/04
تاریخ شهادت 1364/11/22
محل شهادت : فاو
عملیات: ولفجر8
بر هر که بود ضد "ولایت" لعنت..


لحظه های انتظار..


حرفهایتان
  • ۵ آذر ۹۴، ۱۳:۳۷ - ❤منتـــظر المـهـدی❤
    عالی ++....

آخرین مطالب

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

می‌گفت : جانبازی ویلچری و قطع نخاعی هست که در یک محله ای جنوبی در تهران که اسم می‌برد طبقه دوم مستاجرند ، هر روز همسر ویلچری تک و تنها شوهرش را از روی پله‌ها بالا و پایین می برد ، زن و شوهر نیز با وجود کوه مشکلات هیچ توقعی از هیچ کسی ندارند و تا حالا صدایشان در نیامده است.
جانباز شبی را تا صبح پشت در مانده بود ، چون نیمه شب به خانه رسیده بود و قدش کوتاه بود و نمی‌توانست زنگ بزند ، و نمی‌خواست مزاحم همسایه‌ها شود در هم نزده بود . دم سحر رفتگر محله آمده بود زنگ زده بود که او را ببرند داخل.
به مناسبتی یک جایی از این خانواده تقدیر کرده بودند ، سکه ای بهشان داده بودند ، آن‌ها که با وجود این همه هزینه دادن ، خود را بدهکار مردم دیده بودند ، گفته بودند مظلومترین و فقیرترین آدم محل همین رفتگر است که هیچ‌وقت هیچ‌کس نمی‌بیندش من که از انقلاب حقی ندارم . برداشته بودند سکه را داده بود به او . رفتگر محله هم رفته بود یک دسته جارو برایشان خریده بود که مرد جانباز بگذارد پشت در ، هر موقع دیر کرد بتواند آن را از زیر در بیرون بکشد و با آن زنگ بزند!

این‌ها همان‌هایی هستند که برخی! مسئولین بهشان می‌گویند افراطی و البته بعد از شهادت‌شان می‌توانند به خانواده‌شان سر بزنند و از مدح ایثار وشهادت سخن یگویند ، بدونه اینکه در حیاتشان قدمی برای آنها بردارند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۴۵
seyed ahmad

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶ . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر رابه دامن گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۴۰
seyed ahmad

شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما:
عطر بزن ... ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ... بو بد میدی ... امام زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود . . .
بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۲
seyed ahmad

"نترس، درد، ندارد، خصم سر از تن من هم جدا کرد، درد نداشت» پیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به یک شهید ۱۷ ساله است که عوامل حزب سیاسی و منحوس وهابیت سرش را از بدنش جدا کردند."


"چه غریبانه دفن شد مدافع حرم عمه زینب"

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۱۴
seyed ahmad

در مراسم چهلمین روز درگذشت مادر شهیدان شهیدان حسین و اصغر ایرلو که با عنوان سنگ صبور برگزار شد، میزبان حضور سرزده سردار حاج قاسم سلیمانی بود. حاج قاسم طبق معمول سرپا ایستاد و سخنرانی کرد. در ابتدای اظهارات کاملاً استراتژیک خود، از ایدئولوژی با عنوان هژمونی برتر در مقابل قدرت‌های نظامی و اقتصادی یاد کرد و گفت که جنگ33 روزه، مصداق غلبه ایدئولوژی بر تکنولوژی بود.

حاج قاسم در بیان مصداق و مثال عینی درباره قدرت ایدئولوژی مبتنی بر وحی خاطره‌‌ای گفت که بغض گلویش خود و حاضرین در مراسم را گرفت.

«نوجوان 17 ساله که اخیراً(در سوریه) شهید شد، به مادرش می‌گوید، با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که باهم می‌خوریم، مادر اجاره تعریف خواب را نمی دهد. برای دوستانش اینگونه تعریف کرده بود. 2 شب است که خواب می‌بینم که روی  سینه‌ام نشسته‌اند تا سرم از تنم جداکنند ، فریاد می‌زنم و آنوقت است که امام حسین(ع) می‌آید و می‌گوید، «نترس، درد، ندارد، خصم سر از تن من هم جدا کرد، درد نداشت.»



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۲۸
seyed ahmad

سرکار خانم اشتون

سلام علیکم

به رسم اینکه میهمانید به شما خوش آمد می گویم، اما از تعارفات می گذرم و سر اصل مطلب می روم؛
خانم اشتون من به نمایندگی از تمام مادرانی که فرزندان برومند خود را در دفاع مقدس و انقلاب خویش از دست داده اند، این چند خط را برای شما می نویسم. مادرانی که هنوز که هنوز است، بسیاری شان چشم انتظار یافتن نشانه ای یا گرفتن خبری از جگرگوشه شان هستند.

خانم اشتون!
شما به شهری پا گذاشته اید که در هر محله و کوچه اش یادگاری از جنگ با عراق دارد. شما به سرزمینی آمده اید که شهدایش کماکان در آسمان ایران می درخشند. ای کاش در کنار بازدیدهای تفریحی خود، سری هم به گلستان شهدای اصفهان می زدید. ای کاش به گلستان شهدا می رفتید و می دید که حمایت های بی دریغ کشورهایی که شما به نمایندگی از آن به ایران سفر کرده اید چه بر سر جوان ها و فرزندان این کشور آورده است. کاش می رفتید و نگاهی به سنگ قبرها می کردید و سن های آن ها را  می دید. 16، 15، 14، 13 سال!!

نمی دانم زمانی که کشورهای متبوع شما به صدام حسین، سلاح و بمب شیمیایی می دادند، شما کجا مشغول فعالیت بودید، اما ای کاش سری هم به جانبازان شیمیایی می زدید تا کاردستی آمریکا و اروپا تان را از نزدیک ببینید.

خانم اشتون!
آیا میدانید از دست دادن فرزند چه ضربه سنگینی برای یک مادر است؟ ولی شاید به خود اجازه نداده اید که بدانید در ایران مادران زیادی هستند که سه یا چهار یا بیشتر فرزندان خود را در راه خدا و به فرمان امام خمینی ( ره ) فدا کرده اند تا نگذارند دولت صدام حسین و حمایت های آمریکا و اروپا ضربه ای به اسلام و انقلاب و ایران وارد کنند و بدانید اگر دوباره میدان جنگی فراهم شود و همه دنیا در برابر ایران اسلامی قد بکشند، باز هم با تمام توان به ندای حضرت امام خامنه ای لبیک میگوئیم و دهان استکبار از نوع اروپا و آمریکا و ... را خواهیم بست.

خانم اشتون!
شنیدم در ایران دم از حقوق بشر زده اید و با فعالان زن دیدار داشته اید! خوب است ولی کدام حقوق بشر؟! اگر منظورتان حقوق بشری است که شما میگوئید و در آن انسان ها را قتل عام می کنند و سر می برند و جگرشان را می خورند، باید بگویم این حقوق بشر ارزانی خودتان و اگر منظورتان کرامت نفس بشری، نوع دوستی و صلح بین جوامع است، باید گفت ایران و ایرانی استاد، معلم و مبلغ این حقوق بشر است و باید خود را دانش آموز این کلاس بدانید. ما طعم حقوق بشر شما و رهبرانتان را با تمام وجودمان حس کرده ایم. فرزندان به خاک خفته من و دیگر مادران این سرزمین گواه خوبی برای حقوق بشر شما هستند.

خانم اشتون!
از دیدار با فعالین زن گفته اید. شما با کدام فعالین زن دیدار کرده اید را نمی دانم، اما زنان این سرزمین کسانی هستند که 8 سال تمام جگرگوشه هاشان را به میدان فرستادند تا به فرمان امام خود لبیک گفته باشند. زنان این سرزمین مادرانی هستند که بعد از 30 سال که از پسر خود تنها یک پلاک به دستشان می رسد، زیر تابوت خالی پسر را می گیرد و می گوید هرچه دارم فدای انقلاب و رهبرم.

خانم اشتون!
در پایان باز می گویم که ای کاش سری هم به مزار شهدای ما می زدید، چراکه در این صورت معنی این جمله آخر مرا بهتر درک می کردید؛ و ما همچنان برای سربازی در راه رهبرمان آماده ایم، نه عقب نشسته ایم و نه دشمنی ها و خصومت هایتان را فراموش کرده ایم ، روزی که فرمان برسد، چنان در برابرتان خواهیم ایستاد که تاریخ بدر و عاشورایی دیگر را در صفحه خود ثبت کند.

 

با احترام

صدیقه سادات بحرینیان

مادر شهیدان محمد، اکبر و ابالفضل فخفوری

خواهر شهید سیدرضا بحرینیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۴۹
seyed ahmad

عده ای در خون و آتش عده ای در پول خلق
هر دو رقصیدند اما این کجا و آن کجا
عده ای سرب و گلوله عده ای میلیاردها
هردوتا خوردند اما این کجا و آن کجا
عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
هردو خوابیدند اما این کجا و آن کجا
این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا
هردو می سوزند اما این کجا و آن کجا
این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش
هردو آرامند اما این کجا و آن کجا
این یکی در عمق دجله آن یکی آنتالیا
هردو در آب اند اما این کجا و آن کجا
عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
هردو فعالند اما این کجا و آن کجا
باکری ها سمت غرب و خاوری ها سوی غرب
هردوتا رفتند اما این کجا و آن کجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۳۵
seyed ahmad

یکی از مادران شهدا می‏گفت: مدتی بود به خاطر بعضی از مشکلات نمی‏توانستم

به مزار شهدا رفته و برای پسر شهیدم فاتحه بخوانم

شبی در خواب دیدم از من گله می‏کند  که چرا به سراغم نمی‏آیی؟؟

گفتم فردا صبح خواهم آمد. صبح آماده رفتن شدم که صدای روضه‏ ای مرا متوجه خود کرد،

ذکر مصیبت حسین علیه‏السلام بود، با خود گفتم: امروز را می‏روم روضه ‏ی فرزند زهرا علیهاالسلام

و روز دیگر به مزار شهدا می‏روم. بالاخره آن روز گذشت و صبح روز بعد رفتم به مزار، دیدم زنی

سیاهپوش بر سر قبر پسرم فاتحه می‏خواند. با خود گفتم: شاید قبر پسر مرا با قبر دیگری اشتباه

گرفته است. خوب است به او بگویم: جلو رفته از پشت به او گفتم: اشتباه نگرفته‏ اید؟ برگشت و

نگاهی مهربان و آشنا به من انداخت. صورتش می‏درخشید، آرام گفت: نه همین جاست ما اشتباه

نمی‏کنیم. مگر دیروز به مجلس پسر من حسین نیامدی؟ من هم امروز به دیدار پسر تو آمدم.

 این را گفت و از نظر ناپدید شد و مرا در حسرت نگاه دوباره‏اش با یک دنیا خاطره تنها گذاشت

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۲۲
seyed ahmad

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛
سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند..

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۱۲
seyed ahmad

گفت: «پاهامو بگیر تا برم ته گودال، چاشنی انفجارو چک کنم
نگاهم روی جای خالی پاهایش قفل شد، هر دو پایش روی مین رفته بود اما پا از جبهه نکشید بود. تعجب مرا که دید خندید و گفت: «منظورم پاچه شلوارم دیگه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۱۱
seyed ahmad

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب