ابزار وبلاگ

شهید :: انا المجنون

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

حواسمان هست یا نــــــــه !... اگر شهید نشویم، باید بمیریـم ... <<>>
1 2 3 4 5 6 7 8
<<>>
------ آقا چقدر نام شما مزه می دهد.. ----
دایی جونم..

شهید سید مسعود مؤیدی
تاریخ تولد 1345
تاریخ شهادت 1362/12/08
محل شهادت : جزیره مجنون
نام عملیات: خیبر
پیامک
نویسندگان
---- لب های من عسل شده از گفتن حسین ---
عمو جونم..

شهید سید کمال الدین مؤیدی
تاریخ تولد 1342/02/04
تاریخ شهادت 1364/11/22
محل شهادت : فاو
عملیات: ولفجر8
بر هر که بود ضد "ولایت" لعنت..


لحظه های انتظار..


حرفهایتان
  • ۵ آذر ۹۴، ۱۳:۳۷ - ❤منتـــظر المـهـدی❤
    عالی ++....

آخرین مطالب

۸۰ مطلب با موضوع «شهید» ثبت شده است

دیده بان بود
ساعت 11.30 شب اومد روی خط. گرای نقطه ای را داد و گفت هرچقدر آتیش دارید بریزید بدون ملاحظه!
تعجب کردم آخه گرای خودش بود!
گفتم اخوی اشتباه نمبکنی؟ این که گرای خودته!
گفت کماندوهای ویژه عراقی جرات کردن اومدن جلو اگه همین الآن هرچی آتیش دارید نریزید تاصبح همه را قتل عام میکنن.
اشکم دراومده بود گفتم وصیتی نداری؟
گفت همسرم شش ماهه بارداره بگید اگه شهیدشدم یه یاد حضرت زینب صبرکند فرزندمان هم اگه پسرشد اسمش را حسین و اگه دخترشد زهرا بگذارد.
صدها گلوله وخمپاره اونشب علی را مهاجر کرد و اثری از جنازه اش نماند
10سال بعد داشتم خاطره اش را در مجلس خانواده شهدا میگفتم دختری دوید اومد جلو گفت عمو عمو من دخترش زهرا هستم ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۳۳
seyed ahmad

روز تاسوعا، منطقه شرهانی؛ پنج شهید گمنام.

یکی بی سر بود ، دیدن نامش بیشتر شبیه معجزه بود!!!

نوشته پارچه ای در جیبش که با دیدنش اشک امانمان را برید:


  "حسین پرزه اعزامی از اصفهان…

بی سر و سامان توام یا حسین"

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۳۲
seyed ahmad

خاطره ای از شهید چمران از حاچ محمود نوروزی

یک روز کنار چمران بودیم. شهید چمران مرا صدا زد و گفت: محمد بیا ! رفتم کنارش. روی یک تپه به حالت نیم خیز دراز کشید و در حالیکه دوربینی به دست داشت گفت: بیا ببین. در سینه کش یک تپه یک روستا را به من نشان داد و گفت ببین. دوربین را گرفتم و دیدم.
چمران به من گفت: این روستا، روستایی است که وقتی کاروان امام حسین در راه شام بودند، اهالی این روستا برای کاروانیان، نان و غذا آورده اند. بعد چمران با دستش یک روستای دیگری را به من نشان داد و گفت: آنجا را هم ببین.
با دوربین نگاه کردم. تقریبا فاصله ی زیادی باهم نداشتند اما خب از هم دور بودند و ما چون از روی بلندی می دیدیم، خوب به هر دو روستا اشراف داشتیم.
شهید چمران گفت: تمام اهالی این یکی روستا وقتی کاروان اهل بیت به اینجا رسیدند، اهل بیت را سنگ باران کرده و هلهله کردند.

بعد شهید چمران به من گفت: هر دو روستا در تیر رس موشک های اسرائیلی هستند. اما تا زمانی که من به یاد دارم آن روستایی که برای اهل بیت غذا آوردند یک دانه موشک اسرائیلی ها هم به آن برخورد نکرده است.
اما این یکی روستا، هر بار اسرائیلی ها موشک می زنند انگار فقط باید به این روستا بخورد و هرچه موشک است نصیب این روستایی می شود که اهل بیت حسین را سنگباران کرده اند و ماهم هر تدبیری اندیشیدیم که این روستا بمباران نشود، نشد که نشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۳۶
seyed ahmad

جای "شهید همت" خالی که خانمش میگفت:
همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم..
اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...

جای "شهید چمران" خالی که یه روسری به همسر لبنانی اش غاده جابر هدیه داد و گفت:
بچه های یتیم خانه دوست دارن شما را با حجاب ببینن...

جای "شهید حمید باکری" خالی که خانم فاطمه امیرانی همسرش میگفت:
به چشم من خوشگلترین پاسدار روی زمین بود...

جای "شهید زین الدین" خالی که میگفت:
در زمان غیبت امام زمان به کسی منتظر میگویند که منتظر شهادت باشد...
خانمش میگفت:
هنوزم که هنوز است صدای کمیل خواندنش را میشنوم..آیا باورتان میشود..؟

جای "شهید عبادیان" خالی که خانمش در مرثیه ای غم انگیز خطاب به شوهر شهیدش نوشت:
بس نیست این همه سال دنبال تو دویدن و نرسیدن...؟
تا وقتی تو بودی از این شهر به آن شهر رفتن و آوارگی بود
وقتی هم رفتی دربدری و بی کسی..
پس کی نوبت من میشود..؟

جای "شهید دقایقی" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت:
"اگر بهشت نصیبم شد منتظرت میمانم..."
خانمش گفت:
بچه ها را بزرگ کردم و نگذاشتم آب توی دلشان تکان بخورد...زندگی است دیگر..
و حالا منتظر نوبتم نشسته ام تا او اینقدر پشت درهای باز بهشت انتظارم را نکشد...
البته بد هم نیست..بگذار یک بار هم او مزه انتظار را بچشد..

جای "شهید محمد اصغری خواه" خالی که یه روز یکی از همرزمهاش به او گفته بود:
محمد!  من دلم به حال تو میسوزه..با آن قد و قامت رشیدت، آخه هیچ جعبه ای پیدا نمیشه که تو را توش بذارن..همه تابوت های جبهه از قدت کوتاهترند..
خانمش گفت:
پیکر محمد رو نیاوردن.....
به همرزم شوهرم گفتم:
فقط بگید چرا نیاوردینش...؟
آقای عابدپور ، همرزم شوهرم گفت:
فکر نکن من اینقدر بی غیرت بودم که خودم برگردم و محمد را نیارم..
مرتب میزدند و نمیذاشتند تکون بخوریم...
همون بالای کوه گذاشتیمش....

جای "شهید حسن  آبشناسان" خالی که همسرش در تشییع جنازه به پسرهایش افشین و امین میگفت:
کف پای بابا را ماچ کنید...پای بابا خیلی خسته است..
و پسرها هم هی کف پای بابا را میبوسیدند...
همسرش گفت:
لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک..
روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم...
خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون..
بوی عطر پیچید توی خانه...
عطر گل محمدی..
بوی عطری که حسن میزد..
گاهی فکر میکنم کاش از آن لباسها عکس میگرفتم...
اما فایده ای ندارد..
توی عکس که معلوم نیست خانه چه بویی گرفته بود..

جای "شهید علمدار" خالی که میگفت:
برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید....

-----------------------------------------


دانلود صدا
حجم: 2.01 مگابایت
توضیحات: حاج مهدی سلحشور - شهدا
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۳۹
seyed ahmad

یادتان هست همه عین برادر بودند
تاجر و کارگر انگار برادر بودند
یادتان هست چه شوری همه جا برپا بود
عجم و ترک و لر و کرد و عرب آنجا بود
یادتان هست همه گوش به فرمان بودند
سینه چاک سخن پیر جماران بودند
یادتان هست که می گفت اگر پر باریم
همه را از نمک ماه محرم داریم
یادتان هست که از حیله دشمن می گفت
یادتان هست که از پیله دشمن می گفت
گفت دلداری دشمن دلتان را نبرد
مثل طوفان زده ها حاصلتان را نبرد
جنگ جنگ است فقط رنگ عوض می گردد
نقشه ها در پی هر جنگ عوض می گردد
چشم وا کن اخوی خوب ببین یار کجاست
نخل بسیار ولی میثم تمار کجاست
این عمار کجایید جوانان وطن
این عمار بیایید جوانان وطن
ما محال است که از بیعتمان برگردیم
تا که مثل پسر فاطمه بی سر گردیم
یادمان هست که مدیون شهیدان هستیم؟
اهل جمهوری اسلامی ایران هستیم؟


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۸
seyed ahmad

مــــا چـه مــــی فهمیم دلـــــتنگـــی را ؟!
دلتنگی را از این مادر بپرسید..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۴۷
seyed ahmad

می‌گفت : جانبازی ویلچری و قطع نخاعی هست که در یک محله ای جنوبی در تهران که اسم می‌برد طبقه دوم مستاجرند ، هر روز همسر ویلچری تک و تنها شوهرش را از روی پله‌ها بالا و پایین می برد ، زن و شوهر نیز با وجود کوه مشکلات هیچ توقعی از هیچ کسی ندارند و تا حالا صدایشان در نیامده است.
جانباز شبی را تا صبح پشت در مانده بود ، چون نیمه شب به خانه رسیده بود و قدش کوتاه بود و نمی‌توانست زنگ بزند ، و نمی‌خواست مزاحم همسایه‌ها شود در هم نزده بود . دم سحر رفتگر محله آمده بود زنگ زده بود که او را ببرند داخل.
به مناسبتی یک جایی از این خانواده تقدیر کرده بودند ، سکه ای بهشان داده بودند ، آن‌ها که با وجود این همه هزینه دادن ، خود را بدهکار مردم دیده بودند ، گفته بودند مظلومترین و فقیرترین آدم محل همین رفتگر است که هیچ‌وقت هیچ‌کس نمی‌بیندش من که از انقلاب حقی ندارم . برداشته بودند سکه را داده بود به او . رفتگر محله هم رفته بود یک دسته جارو برایشان خریده بود که مرد جانباز بگذارد پشت در ، هر موقع دیر کرد بتواند آن را از زیر در بیرون بکشد و با آن زنگ بزند!

این‌ها همان‌هایی هستند که برخی! مسئولین بهشان می‌گویند افراطی و البته بعد از شهادت‌شان می‌توانند به خانواده‌شان سر بزنند و از مدح ایثار وشهادت سخن یگویند ، بدونه اینکه در حیاتشان قدمی برای آنها بردارند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۴۵
seyed ahmad

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶ . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر رابه دامن گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۴۰
seyed ahmad

شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما:
عطر بزن ... ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ... بو بد میدی ... امام زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود . . .
بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۲
seyed ahmad

"نترس، درد، ندارد، خصم سر از تن من هم جدا کرد، درد نداشت» پیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به یک شهید ۱۷ ساله است که عوامل حزب سیاسی و منحوس وهابیت سرش را از بدنش جدا کردند."


"چه غریبانه دفن شد مدافع حرم عمه زینب"

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۱۴
seyed ahmad

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب