ابزار وبلاگ

شهید :: انا المجنون

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

انا المجنون

میعادگاه عاشقان حسینی

حواسمان هست یا نــــــــه !... اگر شهید نشویم، باید بمیریـم ... <<>>
1 2 3 4 5 6 7 8
<<>>
------ آقا چقدر نام شما مزه می دهد.. ----
دایی جونم..

شهید سید مسعود مؤیدی
تاریخ تولد 1345
تاریخ شهادت 1362/12/08
محل شهادت : جزیره مجنون
نام عملیات: خیبر
پیامک
نویسندگان
---- لب های من عسل شده از گفتن حسین ---
عمو جونم..

شهید سید کمال الدین مؤیدی
تاریخ تولد 1342/02/04
تاریخ شهادت 1364/11/22
محل شهادت : فاو
عملیات: ولفجر8
بر هر که بود ضد "ولایت" لعنت..


لحظه های انتظار..


حرفهایتان
  • ۵ آذر ۹۴، ۱۳:۳۷ - ❤منتـــظر المـهـدی❤
    عالی ++....

آخرین مطالب

۸۰ مطلب با موضوع «شهید» ثبت شده است

چه کسی می گوید
جاذبه رو به زمین است ؟؟؟
من کسانی را دیدم
که فارغ از هر کششی رفته اند تا بالا ، تا اوج
آری ؛ جاذبه رو به خداست !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۲
seyed ahmad

شهید صمد امیدپور
مادرش درباره خبر شهادت فرزندش می گوید:
چهل روز قبل از شهادت فرزندم (همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک پژاک) در عالم خواب دیدم که همرزمان فرزندم لباس مشکی به تن دارند و به خانه ما آمده‌اند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد یا حسین سر دادم.
پیکر صمد که زخمی شده بود روی ارتفاعات اتفاده اما هنوز جان داشت. به دلیل تکان خوردن او، تک تیرانداز پژاک متوجه شده و با شلیک به پیکر نیمه جان شهید صمد امیدپور او را از پای در می‌آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۱
seyed ahmad

هی میگین رزمنده جانباز مفقود الاثر شهید !
خب میخواستن نرن!
کسی مجبورشون نکرده بود که!

گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
گفت:کی؟!!
گفتم:همون که تو نداریش!
گفت:من ندارم؟! چی رو؟!
گفتم: غیــــــرت و مردانگی.... !!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۶:۴۳
seyed ahmad

بچه‌ها کسل‌ بودند و بی‌حوصله‌.
دیدیم حاجی با یه عراقی‌ که گویا اسیر بود اومد تو سنگر
بچه‌ها دویدند دور حاجی و عراقیه.
حاجی‌عراقی‌ رو سپرد به‌ بچه‌ها و خودش‌ رفت‌ کنار.
بچه ها هم‌ انگار دلشون ‌می‌خواست‌ عقده‌هاشون‌ را سر یک‌ نفر خالی‌ کنند، ریختند سر عراقیه ‌و شروع‌ کردند به‌ مشت‌ و لگد زدن‌ بهش.
حاجی‌ هم‌ هیچی‌ نمی‌گفت‌ وفقط‌ نگاه‌ می‌کرد.
یکی‌ رفت‌ تفنگش‌ را آورد و گذاشت‌ کنار سر عراقیه
عراقیه‌ رنگش‌ پرید و زبان‌ باز کرد که‌:
بابا، نکُشید! من‌ از خودتونم‌! وشروع‌ کرد تندتند، لباس‌هایی‌ را که‌ کِش‌ رفته‌ بود کندن‌ و غر زدن‌ که‌: «حاجی ‌جون‌، تو هم‌ با این‌ نقشه‌هات‌! نزدیک‌ بود ما رو به‌ کشتن‌ بدی‌. حالا شبیه‌ عراقی‌هاییم‌ دلیل‌ نمی‌شه‌ که‌.............!»
بچه‌ها می‌خندیدند. حاجی‌ هم‌ می‌خندید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۹
seyed ahmad

شهید عباس بابایی؛ زمان دانشجویی در عامریکا!!
با همین سیستم و قیافه بود که وقتی شهوت به او فشار می آورد،
با همه امکانات ناهنجار موجود و قابل دسترس آنجا، می رفت و در هوای
سردِ دانشگاه افسری می دوید تا شهوت از سرش بِپرد!!
با همین سیستم و قیافه بود که کلی پیگیری کرد تا خوابگاهش که مشرف بر خوابگاه دخترانِ عامریکایی بود را عوض کند

!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۶
seyed ahmad

غواص به فرمانده اش گفت:
اگر رمز را اعلام کردی و تو آب نپریدم، من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نیستی میتونی برگردی.
غواص جواب داد نه، پای حرف امام ایستادم. فقط می ترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه.
آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم
و الآن هم خواهرم رو سپردم به همسایه ها تا تو عملیات شرکت کنم.
والفجر8 ، اروند رود وحشی ، فرمانده تا داد زد یا زهرا (س)
غواص اولین نفری بود که تو آب پرید !
اولین نفری بود که به شهادت رسید!
کمیل نوشت:
من و شما چقدر پای اماممون ایستادیم؟

شهید غواص

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۹
seyed ahmad

یــکی از بچه های تفحص اصفهان می گفت :
رفتیــم در خونــه ی شهیــد خبر بدیم که بیاید استخونـهای
شهیـدتون معراج شهداست ، بیایید تحویل بگیریــد،می گفت رفتیــم
در زدیــم، دختــری اومد در رو باز کــرد.
گفتم شما با ایــن شخص چه نسبتی داری ؟ گفت : بابامه
چی شده ؟ گفتــم :جنازه شو پیــدا کردن،می خوان پنجشنبه ظهر بیارن.
دیــدم دختره گریــه کرد،گفت :یه خواهش دارم ، رد نکنیــد ،
گفت : حالا که بعد ایــن همه سال اومده ظهر نیاریدش شب جنازه رو بیارید.
شب شد، همون روز مد نظر تابــوت رو با استخون ها برداشتیــم ببریم
به همون آدرس ، تا رسیدیم دیدیــم کوچه رو چــراغ زدن ،
ریسه کشیــدن ، شلوغه ، میــان ، می رن ، گفتیم چه خبــره ؟
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبــره ؟
گفتن : عروسی دختــر ایــن خونه است !
می گه تا اومدیم برگردیــم،دیدیم دختــره با چادر دویــد تــو کوچه ،
گفت : بابامو نبریــد ، من آرزو داشتم بابام سر سفـره ی عقد بیــاد ،
من مهمونی گرفتــم، هرکی از در میآد می گه بابات کجاست ؟
بابامُ بیاریــد !
باباشو بردیــم، چهار تا استخون گذاشت کنــار سفره ی عقد . .

شهید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۳
seyed ahmad

هی رفیق می بینی؟
مادر سنگ مزار پسرش رو بغل کرده
دلش تنگ شده تنهاست
من و شما که در آسایشیم باعث تنهایی این مادر شهیدیم؛ بله
بشین توی خونه و بگو "شهدا شرمنده ایم"
شاید این مادر از تنهایی در بیاد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۲
seyed ahmad

نیم متر باش ولی مرد باش..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۲۳:۵۳
seyed ahmad

تو چه میدانی سقوط پاوه را ؟
باکری را ،کاظمی را ،کاوه را ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۱
seyed ahmad

Up Page
کد پرش به بالای صفحه وب